زندگی نامه و خاطرات
دانلود کتاب شیر و خورشید: مصاحبه شاهنشاه آریامهر با اولیویه وارن
دانلود کتاب شیر و خورشید: مصاحبه شاهنشاه آریامهر با اولیویه وارن
کتاب شیر و خورشید یک مصاحبه تاریخی و مهم میان محمدرضا شاه پهلوی، آخرین شاه ایران، و اولیویه وارن، خبرنگار فرانسوی است که در سال 1975 انجام شده است. این کتاب نه تنها یک گزارش از دیدگاههای شاه در مورد تحولات داخلی و خارجی ایران در دوران پادشاهی او است، بلکه به نوعی به تحلیل و واکاوی سیاستهای او میپردازد.
این مصاحبه در قالب پرسش و پاسخ بین شاه و وارن تنظیم شده و در آن شاه به تفصیل درباره بسیاری از موضوعات کلیدی از جمله سیاستهای داخلی ایران، اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، و جایگاه ایران در عرصه بینالمللی توضیح میدهد. مهمترین موضوعات مطرحشده در این کتاب شامل برنامههای مدرنیزاسیون شاه، خصوصاً “انقلاب سفید”، چالشهای اقتصادی و اجتماعی ایران، و وضعیت روابط ایران با کشورهای غربی و شرق است.
نکات برجسته:
1. پیشرفتهای ایران تحت سلطنت شاه: شاه به تفصیل درباره برنامههای انقلاب سفید و دستاوردهای آن صحبت میکند، از جمله زمینداری، حق رأی برای زنان و آموزش عمومی. او معتقد است که این اصلاحات باعث تحول در ایران شده و به کشور کمک کرده تا به سوی مدرنیته گام بردارد.
2. نقد نظام سیاسی ایران: در عین حال، شاه به برخی از مشکلات ساختاری کشور از جمله نارضایتیهای مردمی و سرکوب مخالفین سیاسی اشاره میکند. این قسمت از مصاحبه بیشتر به چالشهای درونی ایران و نحوه برخورد شاه با گروههای مخالف میپردازد.
3. سیاست خارجی و موقعیت ایران: شاه همچنین در این مصاحبه، ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای معرفی میکند که باید روابطی نزدیک با قدرتهای جهانی مانند ایالات متحده و شوروی داشته باشد. او اهمیت موقعیت استراتژیک ایران در دوره جنگ سرد را برجسته میکند.
ارزش تاریخی: این کتاب برای تاریخنگاران و محققان علاقهمند به تاریخ معاصر ایران اهمیت زیادی دارد زیرا یک منبع دست اول است که به فهم بهتر تصمیمات سیاسی و اجتماعی شاه کمک میکند. بسیاری از تحلیلگران انقلاب اسلامی ایران از این کتاب به عنوان ابزاری برای درک بهتر موقعیت اجتماعی و سیاسی ایران پیش از انقلاب استفاده کردهاند.
شیر و خورشید نه تنها بهعنوان یک مصاحبه بلکه به عنوان سندی مهم در تاریخ ایران مدرن شناخته میشود که تصویری از چالشها و موفقیتهای محمدرضا شاه در مسیر مدرنیزاسیون و سلطنت او را ارائه میدهد.
برای خرید کتاب شیر و خورشید: مصاحبه شاهنشاه آریامهر با اولیویه نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
دانلود کتاب مردان خود ساخته به کوشش ابراهیم خواجه نوری
دانلود کتاب مردان خود ساخته به کوشش ابراهیم خواجه نوری
کتاب مردان خودساخته اثری برجسته و کلاسیک است که در سال 1335 توسط انتشارات اقبال و فرانکلین منتشر شد. این اثر مجموعهای از سرگذشتنامههای شخصیتهای برجسته جهانی است که با تلاش و سختکوشی به جایگاههای والای اجتماعی و تاریخی دست یافتهاند. ابراهیم خواجهنوری، پژوهشگر و نویسنده ایرانی، این کتاب را با تلاشی تحسینبرانگیز گردآوری و ترجمه کرده است.
این کتاب با پرداختن به زندگی افراد تأثیرگذار مانند رضا شاه پهلوی، امیرکبیر، مهاتما گاندی، کمالالملک، ستارخان و بسیاری دیگر، خواننده را با مسیرهای پرپیچوخم زندگی این شخصیتها آشنا میکند. خواجهنوری در این اثر، بر اهمیت تلاش فردی، خودباوری و پشتکار تأکید میکند و زندگی این شخصیتها را به عنوان الگویی برای انگیزهبخشی معرفی مینماید.
- کتاب شامل دهها روایت تاریخی و زندگینامهای است که به تفصیل داستان موفقیت این شخصیتها را بررسی میکند.
- هدف اصلی این مجموعه، الهامبخشی به خوانندگان برای غلبه بر مشکلات و دستیابی به اهداف بلندمدت است.
- چاپ دوم این اثر در سال 1355 با اضافات و اصلاحات منتشر شد.
نکات برجسته:
- این کتاب علاوه بر ارزش تاریخی و فرهنگی، از نظر ادبی نیز دارای اهمیت است.
- ابراهیم خواجهنوری، با نثری روان و جذاب، ترجمههای ادبی ارزشمندی ارائه داده و این اثر را به یکی از منابع الهامبخش در ادبیات فارسی تبدیل کرده است.
برای افرادی که به زندگینامهها و درسهایی از موفقیت علاقه دارند، مردان خودساخته یکی از بهترین گزینههاست.
از جمله افرادی که در این کتاب معرفی شدهاند:
- رضا شاه پهلوی
- امیرکبیر
- مهاتما گاندی
- کمالالملک
- ستارخان
برای خرید کتاب مردان خود ساخته اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دانلود کتاب داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه اثر محمود حکیمی
دانلود کتاب داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه اثر محمود حکیمی
داستانهای واقعی این مجموعه را با چند داستان از امیر کبیر یکی از چهار صدر اعظم بزرگ تاریخ ایران شروع می کنیم و سپس چند داستان از جانشینش میرزا آقاخان نوری می آوریم تا خوانندگان بدانند که پس از امیر کبیر چه کسانی اداره سرزمین
ایران را به دست گرفتند.
هدف اصلی از گردآوری و تدوین این داستانها نشان دادن انحطاط اخلاقی دربار و سیستم حکومتی عصر قاجار است. از آن مهمتر نشان دادن این حقیقت است که هیچ گناهی بدون مجازات نمی ماند و گذشته از عقوبت آن دنیا، انسان ظالم و متجاوز به حقوق انسانها در این دنیا هم سرانجام رسوا می شود و آیندگان
درباره اعمال او به قضاوت می نشینند.
داستانهای این مجموعه حوادثی واقعی هستند که عیناً از مدارک و منابع اصلی نقل شده اند در هر کجا که نثر مشکل و ثقیل بوده و واژه هایی دشوار بکار رفته است، در پرانتز ( ) معنی واژه را ذکر کرده ایم و در هر جایی که نویسنده کلمه ای را جا انداخته است در میان علامت کروشه [ ] کلمه یا حرف جا
افتاده را آورده ایم.
خوانندگان محقق و آگاه نیک میدانند که برای درک و برداشت کلی از تاریخ قاجاریه باید به کتابهای تاریخ آن زمان مراجعه کرد و با دقت به تجزیه و تحلیل حوادث آن دوران پرداخت؛
چرا که بی تردید حوادث پنجاه سال سلطنت ناصر الدین شاه بسیار
برای خرید نسخه چاپی کتاب داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دانلود کتاب خاطرات محسن مخلباف
دانلود کتاب خاطرات محسن مخلباف
من محصول يك ازدواج شش روزه ام یک روز پدرم عاشق شد، ماه ها زمین و زمان را به هم ریخت تا مادرم را برای ازدواج راضی کند، وقتی به عشقش رسید شش روز با او زندگی کرد و رفت نه ماه و چند روز بعد من به دنیا آمدم. مادرم چادری بود اما مذهبی نبود چادر گلدار ریز نقشی می پوشید و فکل موهایش را از زیر چادرش بیرون میگذاشت.
گونه های استخوانی اش لاغری او را نشان میداد خودش میگفت از صورت گدایم و از هیکل فقير لاغرى مفرط او محصول فقر و گرسنگی زندگانی او بود. او را در دوازده سالگی شوهر داده بودند. در شانزده سالگی خواهر بزرگم عزت را زاییده بود و بعدتر برادرم رضا را بعد از هجده سالگی اختیارش دست خودش آمده طلاق گرفته بود و خودش را از شوهری که به او تحمیل شده بود رها کرده بود بعد شروع به درس خواندن کرده دیپلم بهیاری اش را گرفته بود و برای خودش بهیار اتاق جراحی بیمارستان شده بود.
در یکی از روزها که از بیمارستان برمیگشته در مقابل نگاه پدرم واقع شده بود و دوباره در دام بلا افتاده بود میتوانست یک دقیقه دیرتر یا زودتر از محل تلاقی نگاه پدرم رد شده باشد و پدرم که هر روز از کوچه دیگری به سر کار میرفت میتوانست آن روز هم از کوچه خانه مادرم رد نشده باشد و مثل هر روز بی هیچ اتفاق هیجان انگیز یا خانمان براندازی شب به خانه خودش برگشته باشد و حالا نه من وجود داشته باشم، نه این خاطرات و خطرات بر خلاف مادرم که لاغر بود و نحیف پدرم چاق بود و فربه چنان چاق که به سختی راه میرفت بعدها که عکس او را دیدم تنها شباهتی که بين او و خودم یافتم چشمهای ما بود که هر دو شبیه چشم گوسفند بود.
پدرم ازدواج کرده بود و از همسر اولش دو دختر داشت. میگویند. آرزوی پسر داشته و برای همین با مادرم ازدواج کرده تا برایش پسری بیاورد. این را باور نمیکنم اگر چنین بود چرا وقتی شنید از او پسری به دنیا آمده حتی نیامد نوزاد را ببیند؟ پس چرا حاضر نبود برایم حتی شناسنامه بگیرد؟ نگرفتن شناسنامه حادثه پیش پا افتاده دیگری است که اگر اتفاق نمی افتاد، اکنون زنده نبودم تا این خاطرات را بنویسم این حادثه پیش پا افتاده زندگی بخش را بعد از این دقیق تر خواهم گفت پدرم مدتها برای عشق مادرم بیقراری میکرده و دست از سر او برنمی داشته تا مادرم عشق او را باور میکند و به پیوند با او رضایت می دهد. خطبه عقد را که خوانده بودند دست پدر و مادرم را در دست هم گذاشته و آنها را به حجله فرستاده بودند.
در اولین هماغوشی آن دو من که همراه پدرم بودم از او عبور کردم و در دل مادرم خانه نشین شدم. من بودند باید اعتراف کنم این تنها مسابقه معنی دار و ارزشمند زندگی من بوده و پس اگر در مسابقه اسپرم ها برنده نمی شدم هرگز وارد جهان شما نمی شدم. نه ماه و چند روز در دل مادرم زیستم و از ذره ای به جنینی کامل تبدیل شدم تولدم دیر اتفاق افتاد تا آن جا که ترسیدند مرده به دنیا بیایم. مادر بزرگم میگفت صدای ونگ زدنم که به هوا رفته، بند نافم با يك قیچی کهنه و زنگ زده از تن مادرم جدا شده غروب بوده است. موذن مسجد اذان میگفته مرا در تشت مسی شسته بودند. یکی از همسایه ها در گوشم اذان گفته بود و مادر بزرگم دعا کرده بود که مسلمان و شیعه و مومن باشم.
بدین سان در خانواده ای شیعه به دنیا آمدم پس شیعه شدم. در همان خانه همسایه گردی داشتیم که سنی بود. اگر در اتاق او به دنیا می آمدم ای بسا سنی میشدم تازه در محله مان يك همسایه ارمنی داشتیم که اگر در خانه او به دنیا آمده بودم لابد ارمنی میشدم. اسلام حقیقتی که سه دهه اول عمرم بدان اعتقاد داشتم، بیشتر ریشه در اتاقی داشت که در آن متولد شده بودم به دنیا آمدن من ناخواسته به مادرم تحمیل شده بود. نه او نه هیچکس دیگر منتظر آمدن يك سربار اضافی دیگر به زندگی پر مشقت مادرم نبود.
برای خرید کتاب خاطرات محسن مخلباف نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
دانلود کتاب اَبَرزنان ایران از آغاز تا اسلام اثر نورمحمد مجیدی گرایی
دانلود کتاب اَبَرزنان ایران از آغاز تا اسلام اثر نورمحمد مجیدی گرایی
ماتیکانی که اینک پیش رو دارید و به خواندن آن خواهید پرداخت در دنبال چندین کتاب و آثار تاریخی خود با نامواژه ی ابر زنان ایران باستان از روزگاران کیانیان هخامنشیان سلوکیان اشکانیان و ساسانیان نگارش یافته است. برداشت و پژوهش این اثر از دو بخش منابعی نویسندگان ایرانی دوران اسلامی و پژوهشگران اروپایی میباشد که در زمینه ی تاریخی نوشته و تحقیقاتی در دیدارهای خود در کشور ما انجام داده اند. آنچه در این نوشته ها و پژوهشها در خور نگرش است برداشت و دیدگاه برخی از استادان دانش تاریخ اروپایی است که در بخش بندیهای تاریخی خود تاریخ کیانیان را تاریخ و یادنامه ی اساطیری و افسانه ای نشان داده و پایه و ارزش فرهنگی و یادبودی آن را سست مایه پنداشته اند که انگیزه این چنین انگاشت و پنداشتی دانسته نشده که از روی چه پایه و بنیانی میباشد که در این جا نیاز است که سخنی هر چند کوتاه در این راستا داشته باشیم
۱ – دانشمندان و بزرگان دانش تاریخ میدانند که در اروپا و آسیا دهها کتاب و مقاله درباره ی زرتشت پیامبر ایران باستان و کتاب دینی و تاریخی او (اوستا) نگاشته شده و بسا دانشمندان و پژوهندگان بنامی از اروپا و کشورهای آمریکا، انگلستان، فرانسه آلمان، دانمارک هلند و روسیه و دیگران که آشنایی به خواندن دبیره (خط) اوستایی داشته اند، کتب و مقالاتی در شناخت و زمان زیست زرتشت و شاهانی که نامشان در کتاب او آمده است، تحقیقات ارزنده ای انجام دادند که با نگرش به آن همه کتب و مقالات علمی و فرهنگی و نیز پیشینه ی دور و دراز زندگی زرتشت و کتاب اوستای او که از زمان گشتاسب تا روزگار شاهان ساسانی و همچنین تا زمان کنون، نامی زنده و جاوید در فرهنگ جهانی دارد، چگونه میشود تاریخ ایران باستان را تاریخی اساطیری و افسانه ای پنداشت و خط شک و نادیدگی بر این یادنامه ی هزاران ساله کشید و پهلوانان و شاهان و ابر زنان تاریخ چندین هزار ساله ما را پنداری و افسانه ای انگاشت چه نام و نشان هر یک از مردان و زنان آن روزگاران در فرهنگ نامه های ما ویژه کتاب دینی (اوستا) و دیگر نامه گان زرتشتی آمده اند. با نگرش به اینکه در در هر کشوری فرهنگ و دبیره ی نوشتنی ویژه ای دیده شده، در کشور ما دبیره و خطهای بی مانند اوستایی و میخی (پیکانی هخامنشی و پهلوی جنوبی و شمالی روایی داشته که پس از دگرگونیهای زمانی از میان رفته و جانشین آنان خط عربی و کتابتی که برداشت از این خط است گردیده است.
در روزگاری که تازیان مسلمان به ایران تاختند و مردم ایران زمین کیش اسلام را پذیرفته اند، بسیاری از کتب باستانی ایران از میان رفته و آنچه هم اکنون برگردانهایی از آن کتب در دست داریم ماتیکان و نامگانی بودند که پنهانی نگهداری شده و برخی نیز در هندوستان بدست آمده، چه مردم زرتشتی کیش ایرانی تبار بسیاری از این کشور به کشور هندوستان کوچ و با پاسداشت کیش نیاکان خود نامگان دینی و تاریخی خود را نگهداشته اند. بهر روی نمی توان پذیرفت که تاریخ ایران بیش از هخامنشیان (کیانیان) تاریخی اساطیری و افسانه است مگر اینکه همگی ماتیکان و فرگرد و گرنه ها کتب دینی اوستا و دیگر نامگان آن روزگاران ویژه پژوهشها و کتابهای دانشمندان اروپایی و آسیایی و آمریکایی و دیگران را بی ارزش و پنداری بشمارد آورد و آن همه نامواژه ای کهن را که تاکنون در کشورهای پارسی زبان زنده و فرزندان آنان به این نامهای چندین هزار ساله نامیده می شوند، بی مایه و پایه بدانند.
روشن است که مردم هر کشوری به گذشتگان و پیشینه های تاریخی خود می تازند و نیز برویش و جاودانگی مردم باستانی خود چنان می بالند که داستانهای افسانه و پنداری و ساختگی و پیش پا افتاده ی نیاکان خویش را که در کالبد افسانه ای و مثل و داستانی درآمده بی پایه و بنیان فرهنگی نمی دانند و باور دارند که ساختار و پیدایش هر افسانه و اساطیر دور از راستی نیست و زاده داستان و رویدادی نانوشته و پاس نشده ی تاریخ خواهد بود و اینکه برخی از دانشمندان اروپایی و بخشی نیز از پژوهندگان ایرانی به پیروی از آنان و رای دو کتاب ارزشمند آریایی نژادان ( ریگ و دا و اوستا) که در هر دو آنان نام و نشانه های از آریاییان هند و ایرانی دارند بدستشان نرسیده و یا بدون نگرش به این دو اثر کهن می خواهند گذشته های ایرانیان را افسانه و اساطیر شمارند، ناآگاه از اینکه ایران کشوری همیشه زنده و نمیرا و جاودان است، و تاریخ آن پیوسته پایدار بوده و به هیچ روی نمیتوان نام افسانه و اساطیر بر فرهنگ ملی آن نهاد ۲ زنان دوران (کشور ماد با نگرش به پیشینه ای که در تواریخ کشورها و مردم زاگرس نشین و میان رودان (بین النهرین دارند و آثار نامی برخی از آنان را (هر دوت) مورخ بزرگ یونانی و دیگران در کتابهایشان آورده ایرزنانی داشتند سیاستمدار و کارا و بردبار مانند. امی تیس دختر (سیا کسرس)، پادشاه ماد و همسر (نیو خدرصر) پادشاه بایل و ماندانا) دختر آستیاگس و زن کمبوجیه هخامنشی پارسی و مادر کوروش بزرگ و دیگر زنانی که در شناخت مورخان باستان در نیامده اند.
براتی خرید کتاب اَبَرزنان ایران از آغاز تا اسلام نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دانلود کتاب خاطرات ملکه ثریا اثر موسی مجیدی
دانلود کتاب خاطرات ملکه ثریا اثر موسی مجیدی
کمترین استقلال مالی نداشتم از آنجا که تصور حمل پول وسیله ی ملکه نمی رفت، بهای خریدهای ممکن از جانب مامور ویژه پرداخت می گردید. هرگز صورتحساب هتل را ندیدم و از نحوه ی سفارش غذا و چای اطلاع نداشتم . پس از طلاق گرفتن مدتها در مورد انجام کارها احساس عدم اعتماد و اطمینان داشتم لذا انجام کارها را به مادرم وا می گذاشتم.
مردم عادی ممکن است به این قبیل دستپا چلفتی های من بخندند ، لاکی باید بگویم این امر ناشی از زندگی غیر عادی من بوده است. در هیجده سالگی که به ازدواج شاه درآمدم جلوی رشد طبیعی من در جهت استقلال و خودکفایی را بیرحمانه مسدود کردند. در بسیاری از مراسم نقش من از حد یک بچه پائینتر آمد. به گونه ایکه وقتی به زندگی طبیعی بازگشتم با مشکلات فراوانی روبرو شدم . ناگهان دریافتم که آدم کاملا عاطل و باطل و بی فایده ام. در تهران که بودم وظایفی برای خود داشتم و چون در جریان پاره ای از امور اجتماعی قرار می کردیم، احساس غرور میکردم.
لاکن در حال حاضر خود را با هیولای تهی و بوج رو در رو میبینم. مدتها بطور جدی در این اندیشه بودم که با کار کردن برای دکتر آلبرت شوایتزر به رستگاری برسم اگر پدر و مادرم که نگران سلامت و بهداشت. من بودند اعتراض می کردند احتمالا من به لا مبارن می رفتم .
زندگی درباری ویژگیهای بکر و کاراکتر مرا به کلی دگرگون کرد و در واقع به سیر غیر طبیعی علت داد. من همانند دیگر دختران جوان موجودی شاداب بودم که دوست داشتم همواره خندان و فارغ بال باشم و ذهن و مغزم را از بابت آینده ی جهان تحت فشار سخت نگذارم. من پرگو و حتی دراج بودم و به پدر و مادرم و به همکلاسهایم اعتماد کامل داشتم . پس از ازدواج خود را در میان آنچنان محدودیتهایی در محاصره دیدم که به ندرت به مناسبات و رفتارهای درست انسانی اجازه و مجال بروز می دادند .
حرفهای مردم به طور غیر مستقیم به گوشم میرسید که میگفتند من در قفس طلایی زندگی میکنم. البته این حرفها را پشت سرم و به خاطر بدگویی عنوان می کردند عاقل از آنکه واقعیت را میگفتند. اشخاصی که به حضور من می رسیدند. کوشش داشتند از علایق خود نسبت به من و از شکوه و عظمت من تعریف و توصيف کنند. من آدم درست و صادق و بی ریایی را که حقایقی را با زنی در شرایط در میان بگذارد ندیدم … به همین دلیل من به تدریج از واقعیات دورماندم . من معتقدم شاهزاده هایی که در اینچنین فضا و شرایطی زیست میکنند هرگز نخواهند توانست قضاوت درست و واقعی در زمینه ی اندیشه ها و اعمال اطرافیان و همراهان خود داشته باشند.
آنها ممکن است با بسیاری از مردم روبرو بشوند و پیامها و گزارشهای بی شماری را هم بخوانند، با اینحال واقعیت زندگی مجزا و جدا از دسترس آنها خواهد ماند . زمانی که سعی کردم در حد وظایف درباریان اعمال نفوذ کنم خودم به شدت زیر نظر قرار گرفتم. کوچکترین اشارات و حرکات و حرفهای من فوق العاده مهم تلقی گردید. آنچه را که من در محافل خصوصی برای نزدیکترین دوستانم بیان می داشتم در شهر رایج میشد. ناگزیر شدم در سخن گفتن با خدمتکاران هم احتیاط لازم را داشته باشم. بزودی آموختم که پیش از بیان هر مطلبی آن را به دقت بسنجم . نتیجتا ” نحوه ی تربیت و فرهنگ شاه در این زمینه بهتر از من بود. شاه را در حضور شخص ثالث هرگز کاملا ” گشاده رو و بی تکلف ندیدم. این ویژگیها را من در ملکه الیزابت انگلستان هم مشاهده کردم به نظر می رسد که اینچنین ویژگیهای وی پس از نسلها سلطنت فطری و جبلی باشد. ملکه الیزابت ما را در کاخ بوکینگهام در محیطی بسیار دوستانه پذیرا شد.
برای خرید کتاب خاطرات ملکه ثریا نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
دانلود کتاب خاطرات سیمون دوبووار ترجمه قاسم صنعوی
دانلود کتاب خاطرات سیمون دوبووار ترجمه قاسم صنعوی
اگر چند جلد خاطرات سیمون دوبووار که خود او در متن اصلی چنین عنوانی به آنها نداده، بلکه هر جلد را با عنوانی خاص منتشر کرده – زیر و بم زندگی پر تکاپری خود او، سارتر و جمعی از یاران نزدیک آنها را به تفصیل نقل می کنند، اما درباره شش سال آخر زندگی او آگاهی هایی که با شرح و بسط های و خاطرات قابل مقایسه باشد در دسترس قرار ندارد.
آن چه از این زندگی شش ساله بر همگان آشکار است این است که سیمون دوبووار پس از آن که مراسم وداع – آخرین جلد از خاطرات و آخرین اثر خود را که شرح حوادث زندگی ده سال آخر سارتر بود در اواخر سال ۱۹۸۱ به چاپ رساند، با شور و حرارت همیشگی اداره مجله وله نان مدرن را که او سارتر و جمعی از یارانشان رمون آرون، ژان پولان، میشل پریس موریس مرلو ،پونتی آکبر اولیویه تأسیس کرده بودند.
به عهده گرفت نامه هایی را که سارتر به او نوشته بود تحت عنوان و نامه هایی به كامره منتشر کرد و برنامه هایی برای تلویزیون ،نوشت به اقتباسی هایی برای استفاده در سینما دست زد و در این میان، دمی نیز از مبارزه در راه آزادی و برابری حقوق زن روی نگرداند. مانتو شدن، اظهار می دارد که سیمون دوبووار، پس از مرگ سارتر با خویشتن داری بیشتری در زندگی اجتماعی شرکت جست بیدر بیره یک بانوی امریکایی که با همکاری خود سیمون دوبووار شرح حالی از او نوشته است و تقریباً یک ماه پیش از مرگ نویسنده یعنی دوم او را می دید، در بارباشی چنین می گوید: و کاملا سرحال بود. روز را صرف انتخاب عکس هایی برای شرح حالش کردیم بابت کتاب احساس خوشوقتی میکرد و شاد بود که تا آخر سال، چاپ شده آن را خواهد دید. به همه چیزد به حقوق زنان به انتخابات، توجه داشت، به دختر خواندهاش خیلی نزدیک بود و مدتی از او فانش را با او می گذراند. به سینما می رفت، تلویزیون تماشا می کرد، خلاصه در جریان وقایع بود. زندگی روزمره بسیار ساده ای داشت.
صبح ها می نوشت، می خواند، کار می کرد. بعده ناهار سبکی میخورد بعد از ظهرهایش را به دیدارهای مکرر با مبارزان کرمان برابری حقوق زن اختصاص میداد دانشجویان خارجی بسیاری را میدید نامه های بی شماری برایش میرسید و علاقه داشت خودش به آنها جواب بدهد، به کار هیچ مثلی کی رضایت نمیداد.
هر روز دستترشته هایی برایش می فرستادند، و علاقه داشت که همه آنها را بخواند. شب ها با دوستانش شام می خورد. خیلی سخاوتمند بود امضایش را پای بسیاری مقدمه ها می گذاشت نامش را به انجمن های دفاع از آزادی زن سراسر منها به عاریت میداد برای من نمونه درخشانی بود از آن چه زنان باید برای دیگران باشند. برایش نهایت تحسین را قائل بودم. در زندگی اش هیچ چیز ناشناخته ای کشف نکردم… او تمام حقیقت را گفته است. در او هیچ گونه دروغ و پنهانکاری ندیدم البته، مراحلی از زندگی اش را که فعلاً لزومی ندارد از آنها یاد کنیم، دوست نداشت ولی در مجموع از زندگی اش راضی بود… زمانی که سیمون دوبووار در گذشته بسیاری از شخصیت ها و صاحب قلمان اعم از چپ و راست از او یاد کردند و حتی در مقام مخالف نیز، از تجلیل از او باز نایستادند.
رانه شیرای که در آن هنگام نخست وزیر بود، گفت: بخیر مرگ میمون دوبووار تأکیدی بر پایان یک دوران است… استعداد بی نظیر او، از وی نویسنده ای ساخته که در ادبیات فرانسه جایگاهی خاص دارد. به نام دولت از خاطره او با احترام تجلیل می کنم ادار مارشه، دبیرکل حزب کمونیست فرانسه، اظهار داشت همراه با سیمون دوبوواره یکی از چهرههایی بزرگ اندیشه فرانسوی از میان می رود. سیمون دوبووار ابدا شریک تمام عقاید کمونیست ها نبود. ولی نمی توانیم از یاد ببریم که در موقعیت هایی در کنار ما اقدام کرده است و صدایش را به گوشی ها رساننده جک لانگن وزیر سابق ،فرهنگ، از او چنین تجلیل کرد.
برای خرید کتاب خاطرات سیمون دوبووار نسخه چاپ اول اینجا کلیک نمایید.
دانلود کتاب 25 سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی
دانلود کتاب 25 سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی
پس از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و به دنبال خروج رضاشاه از ایران دخالتهای پنهان انگلستان در ایران رویه علنی بخود گرفت، و در حالیکه شوروی ها معتقد به حذف رژیم سلطنتی پهلوی و تأسیس جمهوری در ایران انگلیسی ها به حمایت از فرزند (ولیعهد) شاه تبعیدی پرداخته و دوستان آمریکایی بودند خود را نیز به حمایت از این تصمیم فراخواندند.
از این تاریخ به بعد دخالت های انگلستان و آمریکا در تمامی شئونات زندگی ایران و ایرانیان رویه علنی و آشکار بخود گرفت که اوج آن اقدام مشترک آمریکا و انگلستان در انجام کودتای ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ و سرنگونی حکومت ملی مرحوم دکتر. محمد مصدق پرچمدار نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران بود.
از سال ۱۳۳۲ به بعد نام زاهدی ها در ایران بر سر زبانها افتاد. غائله گردان کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران سرلشگر فضل الله زاهدی بود که به هیچ وجه ارتباط خود با سازمان جاسوسی آمریکا و رئیس سی – آی – ا (آلن دالس) را پنهان نمی کرد. او پس از پیروزی کودتا و سرنگونی دولت دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و پسر جوانش مهندس اردشیر زاهدی هم با دختر محمدرضا شاه ازدواج کرد و داماد شاه ایران شد اگر چه عمر نخست وزیری میهند فضل الله زاهدی چندان طولانی نبود اما فرزندش مهندس اردشیر زاهدی) از سال ۱۳۳۲ تا آخرین روزهای سلطنت محمدرضا شاه برای مدت ۲۵ سال در کنار شاه باقی ماند و حتی پس از متارکه و طلاق گرفتن شهناز پهلوی و خارج شدن از کسوت دامادی شاه همچنان دوست و محرم محمدرضا شاه و خانواده پهلوی و دیبا باقی ماند و سالها وزیر امور خارجه و سفیر کبیر ایران در ایالات متحده و مشاور اصلی شاه سابق بود.
بدون تردید شخصی که ۲۵ سال مشیر و مشار و محرم اصلی اسرار دربار شاهنشاهی پهلوی بوده است اطلاعات و خاطرات ذیقیمت و تکان دهنده ای دارد. اردشیر زاهدی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایالات متحده زندگی می کند همچنان جزو محارم بازماندگان شاه سابق است و بعضی از امور سیاسی و اقتصادی همسر شاه سابق (فرح) و فرزندان او را اداره میکند.
زاهدی که هم اینک ۷۵ سال سن دارد علیرغم سی زیاد از سلامت جسمانی خوبی برخوردار است و در بورلی هیلز لس آنجلس در ویلای مجلل خود که به قیمت ۲۵ میلیون دلار از بیل کرازی خریده است زندگی اشرافی و پر از تجملی را می گذراند. خبرنگار ساندی تلگراف که در سالگرد سقوط رژیم شاه با زاهدی مصاحبه کرده است.
در توصیف و بلای چهار هکتاری زاهدی مینویسد این ویلای مجلل و ساختمانهای اشرافی آن از زمره گرانترین بناهای مسکونی جهان هستند.
او در حال حاضر بیشتر اوقات روزمره خود را صرف بازی پوکر با شاهزادگان پهلوی و همسران آنها می کند و رجال و سیاستمداران اسبق ایران و همچنین نمایندگان کنگره آمریکا و سیاستمداران برجسته اسبق آمریکا و هنر پیشگان معروفی که در بورلی هیتر همسایه زاهدی هستند به ملاقات او می آیند آقای اردشیر زاهدی تبعه آمریکا و در حقیقت یک آمریکایی ایرانی تبار است که به واسطه خدمات ارزنده ای که در گذشته به منافع آمریکا انجام داده است بسیار مورد احترام و تجلیل مقامات دولتی آمریکا و بویژه وزارت امور خارجه این کشور قرار دارد و به همین خاطر دولت فدرال مخارج حفاظت از وی را می پردازد و بطور بیست و چهار ساعته ماموران پلیس در اطراف ویلای او نگهبانی می دهند. اردشیر زاهدی در مهرماه ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد.
خانم مینو صمیمی در کتاب خاطراتش از او به عنوان مشاور جنسی شاه و کسی که بریژیت باردو استاره مشهور فرانسوی را برای معرفی به شاه سابق به سوئیس آورده بود یاد می کند. از تشید حسین فردوست هم در کتاب خاطراتش (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی از اردشیر زاهدی به همین عنوان یاد کرده و می نویسد زاهدی و دوستانش دختران زیبا را به ویلای حصارک می کشاندند و سپس به شاه تلفن می کردند تا بیاید و به جمع آنها پیوندها فرح پهلوی هم در کتاب خاطراتش (زندگی من – هزار و یک روز من می نویسد
دانلود کتاب زندگی نامه بهروز وثوقی اثر ناصر زراعتی
دانلود کتاب زندگی نامه بهروز وثوقی اثر ناصر زراعتی
ساعت پنج صبح روز بیستم اسفندماه ۱۳۱۶ خورشیدی (یازدهم مارس ۱۹۳۸ میلادی) در شهرستان خوی آذربایجان پسری به دنیا آمد که اولین فرزند خانواده برد. پدربزرگ مادری اش جعفر زاده چهراقی که روحانی بود و امام جمعه تبریز، اسم و را گذاشت خلیل و به رسم آن زمان نام و ساعت و روز تولدش را پشتِ قرآن نوشت و چون میگفتند در روز خوبی متولد شده او را بهروز هم نامیدند.
خانواده پدری از خانها و مالکان آن روزگار در آن خطه بودند اصلاً امـ اهل موند بودند و بیشتر خویشاوندان پدری اش در آن شهر زندگی میکردند. پدربزرگ پدری در خوی ملک و املاکی داشته است. پدر بهروز را می برند اجباری. پس از سپری شدن دوره سربازی بر می گردد به خوی و مشغول رسیدگی به املاک پدرش می شود سالهای جنگ جهانی دوم بوده و بعد هم زمان پیشه وری و اوج گیری فعالیت و مبارزات فرقه دموکرات آذربایجان و خانها و خانزاده ها و مالکان زیر فشار بوده اند. آن زمان بهروز برادری داشته یک سال کوچکتر از خودش به نام فیروز و دو خواهر کوچک که آنها نیز با هم یک سالی اختلاف سن داشته اند؛ به نام های گلدون و مهين پدر از سر اجبار و به ناگزیر، همسر و چهار فرزندش را بر می دارد و به تهران می گریزد. بهروز از آن روزها خاطره روشن و مشخصی ندارد.
فقط یادش می آید که با اتوبوس آمدند و سفر طولانی و دشواری بود. در تهران، پدر برای امرار معاش با سمت راننده در اداره بهداری استخدام می شود. بعدها عموی بهروز هم میآید تهران اما بیشتر خویشاوندان در همان شهر خوی ماندگار می شوند و هنوز هم آنجا زندگی می کنند. پنج شش تایی دایی دارد. یکیشان بعدها می آید تهران بقیه در آذربایجان می مانند. اوایل اقامت در تهران وضع زندگیشان دشوار بوده. خواهرانش گلدون و مهین، حصبه می گیرند و به دلیل نبودن دارو و امکانات اولیه می میرند. این ها را بعدها مادرم تعریف میکرد. خودم درست یادم نمی آید. اوضاع آرام می شود. زندگی خانزاده سابق کم کم شکل میگیرد.
بچه ها میروند مدرسه پس از چند ساله پدر را منتقل میکنند .اصفهان بهروز در این شهر مدرسه را ادامه می دهد. وضع شغلی پدر کم کم بهتر میشود اترقی میکند و با سمت رئیس نقلیه بهداری به شهرهای اصفهان انتقال می باید. بهروز کلاس ششم ابتدایی را در شهرضا می خواند. پدر و مادر در خانه ترکی حرف می زده اند. پس از این همه سال، بهروز ترکی را می فهمد، اما ترکی حرف زدنش خوب نیست. برای این دانش آموز آذربایجانی که از این شهر به آن شهر و به مدرسه های مختلف رفته و همه جا غریب بوده درس خواندن خیلی سخت است.
محصل ضعیفی است. درسها را نمیتواند حفظ کند حساب و هندسه و ریاضیات که دیگر برایش غذاب الیم است. یک سالی در شهرضا میمانند. از آن شهرستان کوچک که آن زمان فقط یک خیابان خاکی داشته، چیز زیادی یادش نیست. تصدیق ششم ابتدایی را که می گیرد. دوباره بر میگردد اصفهان در اصفهان بود که احساس کردم جاذبه ای مرا به طرف خودش می کند.
سینماه برایم کشش خاصی پیدا کرده بود. مثل خیلی از نوجوانهای آن روزگار می رود سینما و با شیفتگی و عشق و علاقه فیلم تماشا می کند. زمان فیلمهای تارزان است و سریال شرم و جادوی تصویر متحرک بیش تر فیلم ها خارجی است. اولین فیلم ایرانی ای که می بیند و نگرد است؛ با شرکت ناصر ملک مطیعی این فیلم توجه اش را جلب میکند. پنج شش باره پنهانی و بدون اجازه پدر و مادر به سینمایی میرود که ولگرد را نمایش می دهند.
این فیلم که مکان ها، هنر پیشه ها ماجراها و زبانش برای او آشناست، خیلی رویش اثر می گذارد. ناصره برایم به صورت ایده آل» در آمد به نظر من، هنرپیشه بزرگی بود و خیلی خوب و طبیعی بازی میکرد عجیب دوستش داشتم بعدها پدرش منتقل می شود تهران و همگی از اصفهان به پایتخت می آیند. حالا غیر از فیروز سه برادر کوچکتر دیگر هم دارد: چنگیز، بهزاد و شهراد بهروز همچنان شیفته سینما و بازیگری است. چند بار به عکاسخانه محله شان می رود، لباس های مختلفی همراه می برد، خود را گریم می کند و می کوشد عکس هایش شبیه ناصر ملک مطیعی بشود. کلا من هفتم، سال اول دبیرستان در مدرسه بایک میدان رشدیه تهران اسم می نویسد. خانه شان سه راو اکبر آباد است؛ نزدیک سینما ناتالی، واقع در کوچه ای به استم خرمشهر همچنان دانش آموز درس خوانی نیست اما ورزشکار خوبی است.
در تیم یکتبال مدرسه بازی میکند پس از مدت کوتاهی کاپیتان تیم می شود. تسابقه های زیادی می دهند و تیم شان مرتب اول میشود. بعدها به مقام قهرمانی شنا و شیرجه و دو مدارس میرسد. گاهی فوتبال هم بازی می کنند، اما ورزش اصلی و مورد علاقه اش همان بسکتبال است. عشق به سینما و هنرپیشگی که حرفه کوچکی بود کم کم در وجودم شعله می کشید. در دبیرستان بابک بهروز کار نوشتن روزنامه دیواری را با چند نفر از همکلاسی – هایش به عهده میگیرد…
روزنامه دیواری یک صفحه مقوایی بزرگ بوده که معمولاً خبرهای مدرسه را – مثلاً کی شاگرد اول شده و مدیر یا ناظم یا فلان معلم چه کرده و مانند آن رویش می نوشته اند. مشتی هم شعر و جملات قصار و جدول کلمات متقاطع وكاريكاتور و لطیفه و دانستنیها و از این جور چیزها بخشهای دیگر را پر میکرده.
این روزنامه هفتگی یا ماهیانه بوده است. در یکی از شماره های پایان سال تحصیلی، یک آگهی می گذارند برای تئاتری که قرار بوده او هم در آن بازی کند. آن زمان، رسم بود که در جشن پایان تحصیلی مدرسه ها، به کمک انجمن خانه و مدرسه و مدیر و ناظم و معلم ها مراسمی برپا میشد و نمایشی هم بر صحنه می رفت. والدین دانش آموزان دعوت میشدند می آمدند، بلیتی می خریدند، به تماشای مراسم و تئاتر مینشستند و بچه ها را تشویق می کردند. بهروز درست به یاد ندارد که ماجرای آن تئاتر چه بوده و داستان از چه قرار و نمایشنامه را چه کسی نوشته بوده است. در آن نمایش قرار میشود نقش یک کارآگاه خصوصی را بازی کند.
کارآگاه دستیاری دارد که نقش او را دوست قدیمی و همشاگردی اش احمد سیدعلی به عهده میگیرد. آنها در پرده دوم باید وارد صحنه شوند و قاتل را دستگیر کنند. (نقش قائل را منوچهر اسماعیلی یکی دیگر از همکلاسی هایشان بازی میکند. متهم به قتل بی گناه است و تماشاچی نیز این موضوع را می داند و در نتیجه می باید از دستگیری او ناراحت شود.
آن وقتها، گویا عقیده براین بوده که کارآگاه جماعت باید خط مو (يا پازلفی شان خیلی پایین باشد. شاید در فیلمهای خارجی دیده بودند گروه تئاتر مدرسه نه گریمور داشته نه وسایل گریم بر و بچه ها مقداری مو را با سریش می چسبانند به سر و صورت کارآگاه بهروز و سید علی که با رنگ موي سر آنها فرق داشته؛ مثلاً قهوه ای بوده یا بور کارآگاه همراه دستیارش وارد صحنه میشود با زیست مخصوص کلاه شاپو بر سر بارانی به تن و اسلحه در دست…..
دل تو دلم نبود. اولین بار بود که در عمرم با میگذاشتم رو صحنه، جلو روی آن همه آدم که نشسته بودند و خیره شده بودند به من. آن ریخت و قیافه مضحک موی دورنگ و ژست کارآگاه مآبانه تماشاچیان را به خنده می اندازد. بهروز که دیگر انتظار خندیدن مردم را نداشته، دستپاچه میشود. باید اسلحه را میگرفته طرف قاتل و میگفته ابی حرکت دستها بالا! والا شلیک می کنم اه. چنان هول شده بودم که گفتم دست ها بالا والا بی حرکت که تماشاچیان از خنده روده بر میشوند جمعیت آن قدر می خندد که معلوم نمی شود نمایش چه گونه و چه وقت به پایان رسید. خیلی نارحت شدم. خیلی خیلی اذیت شدم…..
برای خرید کتاب زندگی نامه بهروز وثوقی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.