نیمه گمشده

کتاب نیمه گمشده نوشته لادن نابغ بختیاری

«اشک گلولهوار از چشمان سارا بر پهنۀ صورتش جاری بود. فرخ در حالی که دست و پایش میلرزید، گفت: گوش کن سارا‎؛ تو اگر همین حالا به من پیشنهاد کنی که زن و سه بچهام را به آنطرف آب فرستاده و همه دار و ندارم را به اسم تو کرده تا بتوانم کنارت باشم، به شرف نداشتهام قبول خواهم کرد… گاهى از خود مى‏پرسیم چرا زمانى كه بايد بگوئيم و گره دل بگشائيم، سكوت مى‏كنيم و با اين سكوت در مسيرى قرار مى‏گيريم كه راه بازگشتى ندارد. يك لحظه غرور و تعصب بى‏دليل، منجر به سكوتى سنگين براى مدتها ميشود كه راه هر ترميم و بازگشتى را مسدود مى‏كند. كتاب «نيمه گمشده» نيز ضمن بيانِ قصه‏اى گيرا، از همين سكوت‏ها و نگفتن‏ها را با خود دارد. آن كه درست يا نادرست و برمبناى عشقِ بى‏حد خود به ديگرى، آنچه را بايد، نمى‏گويد و با اين سكوت، رابطه را از عشق به آنجا كه نبايد سوق مى‏ دهد. حرف آن روز من یک بهانه بود. بهانهای برای دوست داشتن تو یا غرور بیدلیل خودم و شاید ترس از نگاه دیگران! من تو را ترک کردم با دلیلی بیدلیل ولی هیچگاه تو را از ذهن خویش پاک نکردم و امروز هم با تمام وجود در آرزوی با تو بودن هستم در هر شرایطی و با هر شرطی زیرا پس از تو دیگر هیچکس جای خالی نیمه دیگرم را پر نکرد… هیچکس!…