عشق و پسر روستا

رمان عشق و پسر روستا یکی از داستانهای دلنشین معاصر بقلم پروفسور محمود لطفی است که در سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار کتابی در حدود هزار صفحه توسط انتشارات آشیانه کتاب به چاپ رسید و خلاصه کتاب به شرح زیر است

.درروزگاري نه چندان دور، در بامدادي بهاري مرد كهنسال ، ني و چوب دستيش را برداشت و از كلبه به بيرون گام نهاد ، قد راست كرد و سينه جلو داد ، با دم و بازدمي از هواي تازه و جان بخش ، در آن هواي گرگ و ميش ، كه هنوز آفتاب تابيدن بر بلندي ها را نه آغازيده بود خمودي را دور افكند ، به سوي آغل گوسفندانش به راه افتاد . به سردر آلاچيق كه همچون دالاني او را به آغل ها رهنمون مي شد رسيد . آن سردي كه همانند زيستگاه تري – تاپ در كنيا با بهره گيري از درختان سپيدار بلند قامت سرسبز، نه چوب بي جان ، آفريده بود از سردر تا ته با درختان مويي كه چون مارهاي اساطيري پيچيده بر يكديگر، با قامتي كشيده خود را به بام رسانده و سفره سبز زندگي و باردهي ، گسترده بودند با انگورهاي ياقوتي و عسكري .