12 نفر در حال مشاهده محصول هستند

ستاره های آرزو

شناسه محصول: 4967

کتاب ستاره های آرزو نوشته سمانه صالحی

برای دریافت مشاوره با ما در ارتباط باشید.

ارسال سریع

با پست پیشتاز

پشتیبانی ۲۴ ساعته

و ۷ روز هفته

تضمین کیفیت

و تضمین اصالت

رضایت مشتریان

افتخار ماست

قیمت محصول

100,000 تومان

کتاب ستاره های آرزو نوشته سمانه صالحی

ستاره دختر یک خانواده متعصب است که با وجود تمام سخت گیری ها دل به عشق وهاب می سپارد، در این بین خانواده برای ازدواج او با رحیم پسر دایی ستاره … درمیان هیاهوی بچه ها از آموزشگاه خارج شدند: -بازم دارم بهت می گم مرضیه فکر آرش رو از سرت بیرون کن.سخته می دونم ولی عاقلانه فکر کن.تو داری بااین کارات خودت روبه آرش تحمیل می کنی.من مطمئنم اگه به همین روش ادامه بدی آینده خوبی درپیش نداری… -چه کار کنم ستاره؟به خدا دست خودم نیست.نمی تونم بدون آرش ادامه بدم.واقعا دوسش دارم ولی اون نمیخ واد بفهمه.آرش شده بخشی از زندگی من….من در کنارش احساس آرامش می کنم… -از کدوم آرش حرف می زنی؟!یه کم به زندگیت نگاه کن ببین داری با دستهای خودت همه چیز رو خراب می کنی. -ولی ارش منو دوست داره من مطمئنم. -آرش یه زمانی تو رو دوست داشت منم قبول دارم ولی به رفتار اخیرش یه کم فکر کن ببین دلیل این همه بی توجهی آرش نسبت به تو چیه؟ دست از رفتارهای بچه گانت بردار مرضیه آینده خودت روخراب نکن.به خودت نگاه کن تو از زیبایی هیچی کم نداری.چرا آنقدر خودت رو دست کم می گیری؟چرابه خاطر رسیدن به عشقی که معلوم نیست آینده اش چی می شه التماس می کنی؟ ستاره بار دیگر نگاه عمیقی برچهره همچون برف مرضیه که در اثر سوز سرمای زمستان به سرخی مبدل شده بود انداخت؛در چشمهای آبی رنگش نشانی از آرامش نبود. ابروهای باریک وکمانی اش از شدت نگرانی درهم گره خورده بود اما جذابیت خاصی به همراه داشت.مرضیه موهای پریشانش را زیر مقنعه پنهان کرد وبا چشمهای پراز اشک نگاهی به ستاره انداخت وگفت: -من بدون آرش می میرم…چطور خودم رو از زندگی آرش کنار بکشم…؟ -از خدا کمک بگیر.ازش بخواه که تنهات نذاره.من مطمئنم که تو می تونی بدون آرش هم به راحتی به زندگیت ادامه بدی… در همنی حین صدای ترمز اتومبیلی آلبالویی رنگ نظرشان را جلب کرد. -دخترخانمهای محترم کجا تشریف می برن…؟ هردو نگاهشان را به طرف اتومبیل که در کنارشان ایستاده بود انداختند.مرضیه با دیدن دو سرنشین اتومبیل لبخند شیرینی زد وگفت: -خدای من…ببین کی تو ماشینه؟!آرش و…پسر عموش وهاب! ستاره با شنیدن صدای مرضیه نگاهی به دو پسر جوان دورن اتومبیل اندخت وهاب را نمی شناخت اما از چهره اش مهربانی می بارید.پسر خونگرمی به نظر می رسید. چشمهای درشت ومیشی رنگ ابروهای پهن وکشیده،بینی خوش فرم ودهان کوچک وپوست سبزه اش ترکیب زیبایی را ایجاد کرده بود اما آرش برخلاف وهاب پوستی گندمی وموهایی خرمائی رنگ داشت وبا چشمهای میشی رنگ پر از کینه اش به آن دو خیره شده بود. مرضیه روبه آرش کرد وگفت: -آرش….تو اینجا چکار می کنی؟!

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ستاره های آرزو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما باید وارد سیستم شوید تا بتوانید عکس ها را به بررسی خود اضافه کنید.

حمل و نقل کالا

سایر محصولات