با من بمان
کتاب با من بمان نوشته نسرین ثامنی
ارسال سریع
با پست پیشتاز
پشتیبانی ۲۴ ساعته
و ۷ روز هفته
تضمین کیفیت
و تضمین اصالت
رضایت مشتریان
افتخار ماست
قیمت محصول
100,000 تومان
کتاب با من بمان نوشته نسرین ثامنی
صداي زنگ دبيرستان و اعلام اختمام كلاس ، دخترها با شور و هيجان يك باره به صحن حياط هجوم آوردند . ولوله اي در ميان آنها بر پا بود كه گوش فلك را كر مي كرد. شيدا و هايده و مهناز سه يار دبيرستاني دست در دست يكديگر پا به بيرون از محوطه ي دبيرستان نهادند .هر سه فارغ از هياهوي زندگي ، شادمانه مي خنديدند . شيدا نگاهش را به اطراف چرخاند و در حالي كه دلش را مالش مي داد گفت : از بس سر امتحان زور زدم و به خودم فشار آوردم حسابي گرسنه ام شده ، مي خوام خودمو به يه ساندويچ مهمون كنم . شخص متكلم دختري زيبا و شوخ طبع بود . از لحاظ صوري هيچ يك از همراهانش با وي برابري نمي كردند . هايده چشمكي به مهناز زد و خطاب به شيدا گفت : اجازه مي دي ما دو تا كوماندو هم در التزام ركاب باشيم ؟! با كمال ميل . پس پيش به سوي اغذيه فروشي ! در همان حوالي يك اغذيه فروشي به چشم مي خورد . آنها وارد شده و دو نفرشان بي گفتگو پشت ميزي نشستند و شيدا كنار پيشخان ايستاد و سفارش ساندويچ و نوشابه داد . وي بعد از اين كه ميان آن دو جايي براي خود گشود ، گفت : بچه ها هر كي با يه جشن كوچولوي سه نفره موافقه دستشو بياره بالا. دخترها انگشت اشاره اشان را بالا بردند و شيدا با رضايت خاطر تبسمي كرد و ادامه داد : پس وعده ي ما فردا شب تو خونه ي ما . هايده اين دختر گوشتالود كه ذاتا پر خور و شكمو بود با لودگي خاص خود گفت : آخ جون پس فردا شب يه سور افتاديم . مهناز خنديد و گفت :
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.