امتحان نهایی

کتاب امتحان نهایی نوشته خولیو کورتاسار

كلارا كه از در كلاس بيرون مي رفت فكر كرد فرصت خوبي است، و اميدوارم خيلي خيلي كبك شكار كني. ديگر نمي توانست صداي خوانشگر را بشنود. چه شگفت آور بود انزواي اتاق هاي خانه داستان؛ فقط كافي بود دو سه متر به عقب برگردي تا وارد سكوت همهمه گونه تالار شوي. به طرف راه پله قدم برداشت ولي، دودل و مردد، با رسيدن به سرسراي ديگر، متوقف شد. از آنجا مي توانست صداي خوانشگرها در بخش A را كه به رمان انگليسي امروز مربوط بود، بشنود. ولي احتمالش كم بود كه خوآن در يكي از اين كلاس ها باشد. آنچه موجب ناراحتي مي شد اين بود كه هيچ نمي توانستي سر از كار او در بياوري. سپس تصميم گرفت برود و نگاهي بياندازد تا مطمئن شود، و در اين حال دفتر يادداشتش را در دست مي فشرد و…