افسانه اولن اشپیگل

کتاب افسانه اولن اشپیگل نوشته شارل دوکوستر

اولن اشپيگل در سال 1300 در “كنايتلينگن” در ولايت ساكسن به دنيا آمد. اولن اشپيگل فقط از لحاظ ظاهر يك دلقك و خل و ديوانه است. ولي از نظر باطن بر بسياري از مردم زمان خود برتري و ارجحيت دارد. نام پدرش “كلاوس” و نام مادرش “ان ويتكن” بوده است. وي در سال 1350 درگذشت. در حكايات اولن اشپيگل نكات زيادي از زندگي وي روشن مي شود. طوري كه نوشتن زندگينامه وي در اينجا، به اين حكايات لطمه زده و جذابيت آنها را ميگيرد. بنده مايلم كه فقط چند نكته را اينجا اضافه كنم و خوانندگان عزيز را به خواندن اين حكايات دعوت ميكنم. زندگي اولن اشپيگل، يك زندگي عادي و معمولي نبود. مرگ و دفن وي نيز عادي نبوده است، زيرا كه وي را ايستاده دفن كردند. قضيه از اين قرار بوده است، كه هنگاميكه اولن اشپيگل وفات يافت، و مردم ميخواستند وي را دفن كنند، تابوت وي را طبق سنت مسيحيان روي طنابي قرار دادند تا آن را به درون قبر بگذارند. در اين هنگام طناب در قسمتي كه پاهاي تيل قرار داشته پاره شده و تابوت به درون قبر افتاد. طوري كه انگار تابوت و ميت درون آن روي پا ايستاده بودند. در اين هنگام مردم گفتند، بگذاريد همينطور بماند. او در تمام زندگياش يك انسان عادي و معمولي نبود. مرگ و دفنش نيز بايد غير عادي باشد. بدين ترتيب وي را ايستاده دفن كردند. دوستان و اطرافيانش روي سنگ قبرش چنين نوشتند: اين سنگ را از روي اين قبر برنداريد. اينجا اولن اشپيگل آرميده است…