خاطرات حجت الاسلام حسنی
خاطرات حجت الاسلام حسنی نوشته عبدالرحیم اباذری
ارسال سریع
با پست پیشتاز
پشتیبانی ۲۴ ساعته
و ۷ روز هفته
تضمین کیفیت
و تضمین اصالت
رضایت مشتریان
افتخار ماست
قیمت محصول
100,000 تومان
کتاب خاطرات حجت الاسلام حسنی اثر عبدالرحیم اباذری
اين نمونه جمع آوری شده حاصل سي ساعت مصاحبه با امام جمعه اروميه است حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ غلامررضا حسني معروف به «ملا حسني» يكي از روحانيون مبارز در آذربايجان است. زندگينامه، فعاليتها و مبارزات وي، بخشي از تاريخ انقلاب اسلامي در آذربايجان ار تشكيل ميدهد به طوري كه انقلاب اسلامي در اين خطه، بدون نام و ياد حسني معنا و مفهوم نخواهد داشت. در بخشي از كتاب خاطرات حسني به موضوع اعدام پسرش كه به جريانهاي چپ پيوسته بود پرداخته شده است كه از نظر خوانندگان ميگذرد: پسر بزرگم رشيد با رژيم شاه سخت مبارزه ميكرد. دوران ستم شاهي كه در دانشگاه تهران تحصيل مينمود، يكي دو بار دستگير و زنداني شد. قبل از پيروزي، وقتي به اروميه و روستا مي آمد، در برگزاري هر چه باشكوهتر مراسم نماز جمعه بزرگآباد، تلاش ميكرد و در فعاليتهاي جنبي آن از قبيل: بيل زني در باغات، شخم زدن، كمك كردن به فقرا و مستمندان ميكوشيد. او پس از پيروزي انقلاب، ناگهان به گروه سياسي سازمان فدائيان خلق پيوست و از سران آنها شد، به طوري كه مسئوليت شاخه آذربايجان غربي بر عهده او بود. خيلي با او صحبت كردم تا در راهش تجديد نظر كند، ولي نكرد. در همان زمان انشعابي در ميان اعضاي اين گروه پديد آمد و به دو گروه اقليت و اكثريت منشعب شدند و اقليتها به جمع گروهكهاي سياسي محارب پيوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حكومت اسلامي آغاز كردند. الان بايدم نيست رشيد جز كدام يك از اينها شد، وي به هر حال من احساس خظر كردم. تصميم گرفتم جلوي فعاليتهاي او را بگيرم. نخست چند بار تذكر و تهديد انجام گرفت ولي فايده نكرد. آن وقت نماينده مجلس و در تهران بودم. يك روز رشيد به تهران آمده بود. جايش را شناسايي كرديم. در كميته انقلاب تهران با آيتالله مهدويكني تماس گرفتم و گفتم يك موردي هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. يكي از محافظان خودم به نام آقاي جليل حسني را نيز همراه آنها كردم. او از بچههاي كميته اروميه بود و الان به تجارت مشغول است. گفتم اگر مقاومت يا فرار كرد بزنيد نگذاريد فرار كرد و اگر هم تسليم شد، دستگيري كنيد و به كميته تحويل بدهيد. آنها رفتند و او را دستگير كردند. رشيد چند روزي در كميته تهران بود. بعد براي بازجويي و محاكمه به تبريز انتقال دادند. او چون محل فعاليتهايش، استان آذربايجان بود در اين شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گرديد. در مرحله اول، رشيد را به دادستان وقت، حضرت حجت الاسلام سيد حسين موسوي تبريزي تحويل داده بودند، او نيز وي را به يكي از دامادهايش كه او هم قاضي بود، سپرد و حكم اعدام رشيد را او صادر كرده بود. حتي بعد از اعدام جنازهاش ار هم به ما تحويل ندادند. وقتي خبر اعدام رشيد را شيندم، چون به وظيفه خود عمل كرده بودم هيچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب به هيچ شخصي ولو پسرم باشد، شوخي ندارم و با هيچ احدي در اين مورد عقد اخوتي هم نبستهام. هنوز هم اگر يكي از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبري، خداي ناكرده، فعاليت كند، همان كاري را خواهم كرد كه با رشيد كردم…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.